سوره دخان بعد از «حم» این طور شروع شد: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةٍ» ما قرآن را در یک شب پربرکت فرود آوردیم.
به گزارش گلستان ما ؛ سوره دخان بعد از «حم» این طور شروع شد: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةٍ» ما قرآن را در یک شب پربرکت فرود آوردیم. با تعبیر «انْزَلْنا» که از باب افعال است آمده: قرآن در یک شب فرود آمد... مطابق آنچه از خود قرآن کریم استنباط مىشود و هم روایاتى که ما در این زمینه داریم قرآن دو گونه فرود آمدن داشته است، یک فرود آمدنِ به اصطلاح اجمالى و جمعى، که تمام قرآن به صورت آیه نبوده بلکه به صورت یک حقیقت واحد بر پیغمبر اکرم نزول کرده و فرود آمده است که این در یک شب و شاید در یک لحظه صورت گرفته است. در سوره مبارکه قدر هم که مىفرماید: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ. وَ ما ادْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر» ، نظر به چنین فرود آمدنى دارد.
باز در خود قرآن آنجا که ما مىخوانیم که قرآن در ماه رمضان فرود آمد- که تمام قرآن در ماه رمضان فرود آمد- این جور فرود آمدن است. ولى در بعضى موارد، تعبیر «تنزیل» دارد که باب تفعیل است که مفهوم تدریج را دارد، یعنى تدریجاً، یکى بعد از دیگرى، و [مفهوم] تفصیل را دارد. ما در قرآن هیچ جا نداریم که آیه آمده باشد که ما تنزیل کردیم قرآن را در یک شب یا در یک ماه.
تعبیراتى که در کلمه «انزال» به کار برده شده است، «تنزیل» در آن موارد آورده نشده، و در جایى که جاى کلمه «تنزیل» بوده کلمه «انزال» آورده نشده است. در نظیر این تعبیر که «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» که در چندین جاى قرآن تکرار شده است کلمه «انزال» هیچ وقت نیامده: «انزالُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ»؛ چرا؟ براى اینکه آنچه که در اینجا آمده است همان حالت فرود آمدن به صورت آیهآیه را بیان مىکند.
حال توضیح مطلب. تعبیر قرآن در اینجا تعبیر خاصى است: «حم. تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» ترجمهاش این است: (حال «حم» هر چه معنایش باشد) ح، م (دو حرف از حروف الفبا)، فرود آمدن قرآن، فرودآمدن این کتاب از ناحیه اللَّهِ غالب قاهر حکیم؛ یا: فرود آمدن کتاب است از ناحیه خدا، اللَّهِ عزیز حکیم. این جمله به حسب ظاهر یک جمله تمام نیست. فرود آمدن کتاب است. چى فرود آمدن کتاب است؟ بعضى مفسرین به خیال خودشان براى اینکه توجیهى از این جور آیات کرده باشند این طور مىگویند که کلمه «تنزیل» با اینکه مصدر است، به معنى اسم مفعول است؛ تنزیل در اینجا یعنى منزَّل. آنوقت تازه این جور مىشود: «منزَّلُ الکتاب من اللَّه العزیز الحکیم». مىگویند این اضافه صفت به موصوف است و شایع است که گاهى صفت به موصوف اضافه مىشود. تقریرش این مىشود: «الکتاب المنزَّل مناللَّه العزیز الحکیم» باز یک چیز دیگر را باید در تقدیر بگیریم، بگوییم: این است کتاب نازل شده از ناحیه خداى عزیز حکیم. مطلب چند پیچ مىخورد. تنزیل که مصدر است و معنایش فرود آوردن است، مىگویند که این مصدر به معنى اسم مفعول است.
تازه اسم مفعول که مىشود، «منزّل الکتاب» مىشود، مىگویند اضافه صفت به موصوف است، یعنى الکتاب المنزّل، تازه «الکتاب المنزّل» هم که تعبیر مىکنیم باز یک چیزى را باید در تقدیر بگیریم و اینجور بگوییم: این، کتابِ فرود آمده از ناحیه خداى عزیز حکیم است.
حال چرا؟ این همه تقدیر و توجیه براى چه؟! این براى این است که ما کلام خدا یعنى سخن گفتن خدا با پیغمبر را از نوع سخن گفتن یک انسان با انسان فرض مىکنیم. این معنى ندارد که خدا وقتى مىخواهد قرآن را نازل کند به پیغمبر این جور بگوید: این است کتابِ فرود آمده؛ نه، قرآن بر قلب مبارک پیامبر اکرم فرود مىآید.
اول که [مىگوید «حم»] این به منزله زنگ اخبار است به قلب پیامبر اکرم، مثل یک نوع حالت هشدار و بیدارباش و آگاهکن که: متوجه باش. تشبیه کردیم به کسى که پشت دستگاه تلگراف نشسته؛ در حالى که به خود مشغول است و توجهى [به اطراف] ندارد، یکمرتبه مىبیند دستگاه از آن پشت صدا کرد، یک الفبایى را گفت، او تازه متوجه مىشود که باید خبر بگیرد. اول که مىگوید «حم» این دو حرف، حالت اخبار و اعلام است به پیغمبر اکرم و هشدار دادن به قلب پیغمبر و متمرکز کردن [او] براى گرفتن وحى؛ و گفتیم این حرفى که اخیراً آن مرد مصرى در حسابهاى خودش به آن رسیده بسیار حرف بجایى است که در اول هر سورهاى آن حروفى تکرار شده است که به نسبت از هر حرف دیگرى در آن سوره بیشتر آمده ولو با کسرها و اعشاریهاى خیلى زیاد؛ یعنى مثلًا سوره «یس» واقعاً به نسبت اگر حساب کنیم سوره «ى» و «س» است، یعنى سورهاى است که در آن «ى» و «س» بیشتر آمده منتها با یک حساب ریاضى و دقیقى که عقل بشر قادر نیست آن را حساب کند. امروز هم تا این ماشینها پیدا نشده بود کسى نمىتوانست به این حساب برسد، یعنى اینقدر حسابش دقیق و ریاضى و کسورش زیاد است! حال چه رابطههایى میان حروف و معانى هست مطلب دیگرى است. این یک واقعیتى است که میان حروف و معانى یک رابطهاى در واقع وجود دارد. این مطلب اگرچه به مرحله قطعى و علمى نرسیده ولى به صورت یک فرضیه موجود است. اول که مىگوید «حم» این «حم» پیغمبر را متوجه مىکند به اینکه آغاز وحى است و وحى دارد آغاز مىشود و هم توجه مىدهد که سوره هم سوره «ح» و «م» است.
«تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ». این دیگر تقدیر نمىخواهد که تنزیلْ [به معنى] منزَّل است، منزَّل اضافه شده به کتاب، الکتاب المنزّل با هُوَ در تقدیر؛ اینها معنى ندارد. در حالى که وحى دارد فرود مىآید، خودش دارد خودش را بیان مىکند: فرود آمدن وحى است، فرود آمدن کتاب است. این خودش مبتداى خودش است و خودش خبر خودش. نظیر این است که شما از جلوى یک مسجد مىگذرید مىبینید آنجا نوشته «مسجد نور». این معنى ندارد که بگوییم در اینجا یک چیزى در تقدیر است: این مسجد نور است. «این» اش خود همان هیکل مسجد است که آنجاست. دیگر لازم نیست کسى بیاید بگوید که «این مسجد نور است». «این» را در جایى باید گفت که باید با حرف «این» آن را نشان داد. اما آن جایى که «مسجد نور» را در کنار خود مسجد نوشتهاند وجود عینى مسجد خودش جانشین وجود لفظى است. وجود لفظى در جایى لازم است که وجود عینى مخفى و پنهان است، اما آنجا که خود وجود عینى در آنجاست [نیازى به وجود لفظى نیست،] مثل آن کارمند ادارى که در محل کار خود اسم خودش را نوشته، فرض کنید که «احمد حسینى».
[نباید گفت که او] باید بنویسد: «این شخص احمد حسینى است». [وجود عینى او حکایت] مىکند از وجود لفظى. آنجا که وحى دارد بر پیغمبر نازل مىشود و پیغمبر دارد وحى را لمس مىکند مثل آنجاست که کسى پشت دستگاه تلگراف نشسته و آن دارد همین طور حرف مىزند؛ دیگر آنجا لازم نیست [دستگاه] بگوید: «این بىسیم است، با تو حرف مىزند». بدیهى است که دارد حرف مىزند. آنجا دیگر «این» نمىخواهد. این خودش حرف زدن است؛ خودِ حرف را دارد تلقى مىکند. این است که اینجا دیگر تقدیرى نمىخواهد، همان خودش است. «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ». این تنزیل، خودش همان وجود عینى تنزیل هم هست نه [فقط] وجود لفظى.
کلمه «تنزیل» فرود آمدن تدریجى را مىگویند، یعنى یک چیزى از یک مقام عالى فوقانى به یک مقام پایینتر بیاید و تدریجاً هم بیاید نه دفعتاً ... «2» «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» از مقام ذاتِ اللَّه عزیز غالب حکیم دارد فرو مىریزد. زبان وحى با زبان مکالمه دو تا انسان فرق مىکند. این تقدیرهایى که ما مىگیریم به قیاس گرفتن با حرفزدنهاى دو تا انسان است. بنابراین هیچ تقدیرى نمىخواهد. انسان وقتى حالت وحى را مجسم کند که پیغمبر اکرم چگونه [به سوى آن] کشیده مىشد [مطلب برایش روشن مىشود.] آنچنان از درون خودش به سوى وحى کشیده مىشد که در بعضى از اوقاتِ وحى همین طور لَخت مىافتاد و در زمستان سرد عرق مىکرد. در آن آیه قرآن مىخوانیم که «انّا سَنُلْقى عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقیلًا»
ما عنقریب سخن سنگینى به تو القا خواهیم کرد.
بنابراین «حم. تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» این همان خودش فرود آمدن وحى است و بیان کردن اینکه وحى دارد فرود مىآید، از یک مقام عالى و بالا؛ اللَّهِ عزیز حکیم دارد وحى مىریزد، [وحى دارد] نزول مىکند، پایین مىآید بر قلب تو اى پیغمبر. این نکته را مفسرین غالباً گفتهاند که هر جا که این حروف مقطّعه در قرآن آمده است، پشت سرش به مناسبت، ذکر قرآن و نزول قرآن و وحى شده؛ یعنى این خودش نشان مىدهد که یک رابطهاى هست میان این حروف و بیان خود قرآن. تا مىگوید «حم»، «الم»، «الر»، «یس»، «طه»، کأنّه [مىگوید] ما مىخواهیم یک چیزى درباره قرآن بگوییم.
تنظیم : غلامرضا خارکوهی
اخذ از مجموعه آثاراستاد شهید مطهرى- ج26
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد